زندگی با پدر مست من
از بچگی ، وقتی صدای صدای خروش کلیدها را از بیرون درب خانه می شنیدم ، انگار کسی برای رفتن به داخل خانه تقلا می کند ، بلافاصله کاری را که انجام می دادم رها می کردم و به سمت اتاق خواب می دویدم. در را پشت سرم می بستم ، روی تخت می پریدم